"گذشته" ، همان "آینده" است( تاریخ " عبرت" ؛ پیامبرص و فرزندان شهیدش )
رحلت پیامبر اکرم و شهادت امام حسن مجتبی ع و امام علی بن موسی الرضا ع _ اساتید دانشگاه فردوسی مشهد _ ۲۸ صفر ۱۳۹۸
بسمالله الرحمن الرحیم
عرض سلام و ارادت به محضر مقدس نبی اکرم، رسول معظم خداوند، خاتم الانبیاء و آخرین کسی که از سوی خداوند با ما سخن گفت(صلواتالله علیه و آله) و بر سبط اکبر و فرزند بزرگوارش امام حسنبنعلی(ع) مظلوم بزرگ صدر تا ذیل تاریخ اسلام و به امام علیبنموسیالرضا(ع) که بر همه شیعه از جمله ما حق حیات معنوی و مادی دارند. تسلیت عرض میکنم این سه مناسبت را، به تعبیر شاعر، دختر بدر التجاه امشب سه جا دارد عزا. عرض تقبّلالله به عزاداریها برای این سه آیت بزرگ الهی، رسول خدا(ص) و فرزندان و اهل بیت او، که انشاءالله خداوند این غم را مایه رشد ما قرار بدهد. این ذکر مصیبتها پاداش بزرگی دارد منشأ برکات عظیم در دنیا و آخرت برای ما خواهد بود. اما مصیبت بزرگتر که ذکر آن کمتر میشود مصیبت ناشنیده ماندن سخنان آنها و ناخوانده ماندن سیر انسانی و سبک زندگی آنهاست. در سه مقطع راجع به این سه بزرگوار، پیامبر(ص) و این دو فرزند شریف ایشان که حق حیات و هدایت، حق عقلانیت در حوزه عدالت، در حوزه معنویت به گردن همه بشر دارند ولو بشری که هنوز نام آنها را هم به درستی نشنیده و پیام آنها را به درستی نشنیده است و در آینده خواهد شنید و خواهد شناخت. چند نکته و روایت را عرض کنم که مربوط به سبک زندگی و سبک مدیریت میشود. سبک نگاه به دیگران، نگاه به خود، نگاه به زندگی و مرگ. اگر بخواهیم در یک عبارت، کل تعالیم اسلامی، تعالیم پیامبر و اهل بیت(ع) را خلاصه کنیم من پیشنهاد میکنم از جمله، در این جمله پیامبر اکرم(ص) خلاصه کنیم. از ایشان نقل شده که فرمودند: «إنّ اعظم الکبر، غمص الخلق و سفه الحق» بزرگترین خودبزرگبینی و دیکتاتوری، بزرگترین طغیان دو مؤلفه دارد: یک) تحقیر انسان؛ دیگران را کوچک شمردن و توهین به انسان. و دو) سبک شمردن و تحقیر حق. کل انبیاء و همه آموزههای اسلامی آمدند این دو نکته را «حق» و «خلق»، این دوتا را به ما معرفی کنند و اهمیت این دوتا را به ما بگویند. حق و خلق. پیامبر اکرم(ص) فرمودند کسانی که میخواهند در دنیا خدایی کنند به جای این که بندگی کنند، آنهایی که توحید سرشان نمیشود موجودات و آدمهای وحشی که خود را مرکز عالم میدانند بزرگترین گردنکشی و گردنفرازی و لاتبازی درآوردن در برابر خداوند در این دو معرکه شناخته میشود. در برابر حق چه واکنشی نشان میدهند؟ یعنی در برابر معیارها، ارزشها، در برابر فرمان خداوند، نسبت به حقالله و حقالناس. وقتی به حق میرسند چه واکنشی نشان میدهند؟ تسلیم هستند یا میخواهند حق را تسلیم خودشان کنند؟ و دوم خلق؛ نگاهشان به دیگران. خلق هم اعم از انسانهاست. پیامبر(ص) فرمود نوع نگاه توهینآمیز به کل خلق، یعنی به انسانهای دیگر، حتی یک کمی جلوتر برویم تحقیر و تهدید حقوق حیوانات، طبیعت، جمادات، خلق شامل همه است. خلق فقط آدمها نیستند ولی در رأس اینها انسانها هستند. پیامبر اکرم(ص) میگویند این دوتا معیار، معیار اسلامیت و انسانیت، من آدم اینها را بگویم، من آخرین کسی هستم که دارم جمعبندی میکنم همه آنچه که رسولان و اولیای الهی، هزاران پیامبر و اولیاء خدا خواستند بگویند کاملتر از همه و دقیقتر از همه برای بار آخر با شما مرور میکنم.
یک کلام از امام حسن(ع) عرض کنم که هنوز ایشان مظلوم بزرگ تاریخ اسلام است و مثل این که بعضیها با تعارف از این بزرگوار سخن میگویند! چون اصلاً نمیدانند که ایشان چه کرد. از طرز بیانشان معلوم میشود که کار عظیمی که امام حسن(ع) کردند نفهمیدند. اینقدر نکات دقیق و ظریف در کار امام حسن(ع) هست که من به این دلیل میگویم ایشان مظلوم است نه به این دلیل که نگذاشتند ایشان کنار پیامبر(ص) دفن بشوند که البته آن ظلم علیحدهای است. اولاً بدانید صلح حسن، قبل از امام حسن(ع) خود امام علی(ع) با معاویه صلح کرده است. اگر صلح حسن(ع) مشکل است، صلح علی(ع) مشکل است! یعنی حضرت امیر(ع) در جنگ به وضعیتی رسیدند با جنگ روانی و فضایی که آنها ساختند که سپاه امیرالمؤمنین(ع) دچار انشعاب و انشقاق شد، پشت جبهه بهم پاشید و الا به لحاظ نظامی که پیروز بودند امیرالمؤمنین(ع) مجبور شد تن به حکمیت بدهد امام حسن(ع) کار جدیدی نکرد. امام حسن(ع) همان صلح و آتشبس امیرالمؤمنین(ع) را در واقع امضاء کرد. چی داد و چه گرفت؟ اولاً صلح حسن(ع) صلح حسین(ع) هم هست. بعضیها به خیالشان صلح برای امام حسن(ع) است و جنگ و کربلا برای امام حسین(ع) است. زمان صلح امام حسن(ع) امام حسین(ع) است. صلح حسنین است و این صلح سازش نیست. یک چیزی مثل قطعنامه 598 ما بود. مگر امام(ره) صدام را به رسمیت شناخت و گفت تو مشروعی؟ مگر گفت تو ظالم نیستی؟ مگر گفت ما با کفر جهانی و استکبار سازش میکنیم؟ نه هیچ کدام اینها نبود. امام حسن(ع) در یکی از آخرین سخنرانیهایشان بعد از این که یک عده پشت جبهه خیانت کردند و بعضیها گفتند آقا شما حقی اینها باطل هستند ولی ما به خاطر دنیایمان میخواهیم تسلیم شویم شاید وضع دنیایمان بهتر شود. امام حسن(ع) فرمود اتفاقاً من نگران دنیایتان هستم دنیایتان هم بدتر میشود و همینطور هم شد. وقتی معاویه آمد فقر طبقاتی بیشتر شد، دیکتاتوری، ظلم و تحقیر آمد و وضع مردم به لحاظ دنیوی خیلی بد شد که بعداً از چند سال بعد مدام همین مردم به امام حسن(ع) نامه مینوشتند که ما اشتباه کردیم میشود الآن قیام کنیم؟ امام حسن(ع) فرمودند نه الآن نمیشود شرایط عوض شد. به امام حسین(ع) مینوشتند ایشان فرمودند نه، آن وقت که باید میکردید نکردید، اینطور نیست که هر وقت دلتان بخواهد شاسی آن را فشار بدهید! یک وقتی میشود یک وقتی نمیشود آن موقع که باید میآمدید نیامدید حالا که دیگر نمیشود کاری کرد آمدید؟ پس این از سقوط حکومت امام حسن(ع) تا کربلا، 10- 20 سال رهبری با امام حسن(ع) است 10 سال هم رهبری با امام حسین(ع) است و هیچ کدام وارد جنگ مسلحانه با حکومت نشدند چون این جنگ هیچ فایدهای نداشت یعنی پیروزی معنوی کربلایی هم نداشت. کربلا زمان یزید پیروزی معنوی آورد و شرایط آن موقع عوض شد. امام حسن(ع) فرمودند مردم! خداوند جهاد را به عنوان یک مقولة فانتزی و شیک قرار نداده، بلکه جهاد واجب است جهاد یعنی نبرد سختافزاری، نبرد قهرآمیز انقلابی با ظلم، با دیکتاتوری و فساد را مثل نماز بر شما واجب کرده است. چطوری نماز را میخوانید و از جهاد فرار میکنید؟ به همان دلیل که نماز میخوانیم و روزه میگیریم و به حج میرویم به همان دلیل باید جهاد و مبارزه کنیم. چطوری است که عبادت را از سیاست، دین را از سیاست جدا میکنید؟ سیاست دینی است و دینش سیاسی است، عبادتش سیاسی است، سیاستش عبادی است. کل احکام اسلام عبادی – سیاسی است. حجش عبادی – سیاسی است، نماز جماعتش عبادی سیاسی است. حتی روزهاش هم عبادی سیاسی است. وقتی اول انقلاب تحریم شروع شد امام(ره) گفت ملتی که رمضان دارد در تحریم نمیترسد. ما خودمان، خودمان را گرسنه میکنیم تو ما را به خاطر شکم میترسانی که به خاطر شکممان از شرفمان بگذریم؟ یعنی روزه هم عبادی سیاسی است، شیعه آب خوردنش هم سیاسی است، آب که میخورد میگوید لعنت بر یزید، سلام بر حسین. آقا چه ربطی دارد؟ 1400 سال گذشته آب خوردنت را هم صفبندی میکنی و میگویی درود بر کی؟ مرگ بر کی؟ مرگ بر خط یزید تا همین الآن و تا ابد. چون این سیاست دینی است، سیاست معاویهای و سیاست پهلوی و صدام و آل سعود و سیاست آمریکا و انگلیسی و صهیونیستی نیست بلکه این سیاست انبیایی است. این سیاستی است که باعث شد همه اهل بیت پیامبر را کشتند، یک نفر از ائمه شیعه عمر طبیعی نکرده است، یک نفرشان عمر طبیعی نکرده، همهشان را کشتند، برای چی؟ برای این که همهشان سیاسی بودند. کسی که مزاحم حکومت است او را میکشند، اگر کسی حرف سیاسی نزند فقط بیاید درس اخلاق شخصی بگوید، احکام بگوید، طهارت و نجاست بگوید، احکام حج را بگوید چه کسی او را میکشد؟ هیچ کس. او را تحویل هم میگیرند حکومت هم میگوید بروید چایی توی مجلسشان پخش کنید شلهشان هم با من. آن کسانی که خطر هستند و برای قدرت، تهدید هستند حکومت آنها را میکشد. چطوری است که همه ائمه شیعه را کشتند، چطوری اینها سیاسی نبودند؟ امام حسن(ع) فرمودند خداوند مبارزه را بر شما واجب کرده است، نمیتوانی بگویی روزه میگیرم، نماز میخوانم، حج میروم، وجوهاتم را هم میدهم، عزاداری میکنم اما مبارزه نمیکنم، انقلابی و سیاسی نیستم. نمیتوانید بگویید. خداوند مبارزه در راه حق را، مبارزه و جهاد را بر همه واجب کرد گرچه خودِ خداوند در قرآن فرمود هیچ کس از جهاد و نبرد خوشش نمیآید مگر جنگ خوشآمدنی است «و هُو کُرهٌ لکم» جنگ چیز بسیار بدی است فقط کسانی که در جنگ بودند میفهمند که بدترین پدیدة انسانی در تاریخ بشر جنگ است. جنگ، خون انسان را به زمین میریزد. جنگ بچهها را یتیم میکند. جنگ خانوادهها را نابود میکند به تعبیر قرآن، حرص و نسل، یعنی هم نسلهای انسانی را و هم اقتصاد را و هم انسان را، همه چیز را نابود میکند. جنگ، نکبت است، جنگ، مظهر شیطان است. قرآن ضد جنگترین کتاب همه تاریخ بشر است. اهل بیت(ع) بزرگترین منادیان صلح و دوستی و برادریاند. اسلام یعنی سِلم، تسلیم در برابر حق، سِلم در برابر یکدیگر. کلمه اسلام یعنی صلح. همه به هم میرسیم سلام میکنیم، سلام علیکم، یعنی صلح بر شما. یعنی اول به هرکسی میرسید بگویید صلح بر شما، از طرف ما هیچ خطری شما را تهدید نمیکند. هرکسی که هستی، مسلمان، غیر مسلمان، هیچ خطری از ناحیه ما تو را تهدید نمیکند و گفت اگر کسی به شما سلام کرد واجب است جواب او را بدهید دیگر مستحب نیست بلکه واجب است بگویی از طرف من هم هیچ خطری، هیچ اهانتی، و هیچ تهدیدی شما را تهدید نمیکند ما دوست و برادر و خواهر هستیم. اسلام یعنی صلح. جنگ دو چهره دارد، جنگ از طرف متجاوز و ظالم، مظهر شیطان است اما همین جنگ، از طرف مظلومی که از حق دفاع میکند و در راه خدا و حج جهاد و دفاع میکند، از عدالت دفاع میکند، از انسان دفاع میکند میشود زیباترین تجلّی خداوند. بنابراین چهره آن طرف سیاه و پلید. چهره این طرف که مظلوم هستی و داری از حق دفاع میکنی اوج ارزشهای الهی و انسانی است. زیباترین صحنهها. یعنی شما در همین جنگ 8 ساله هم بدترین و کثیفترین صحنهها را میدیدی و هم زیباترین و پرشکوهترین صحنهها را ما در همین 8 سال دیدیم. از آن طرف جنایت و قساوت و پلیدی و تجاوز و ناجوانمردی ظلم و گناه، از این طرف فداکاری و استقامت و ایثار و وفاداری و عشق و گذشت. جنگ پلیدی و پاکی است. عاشورا، سیاهترین روز تاریخ بشر است در عین حال سفیدترین روز تاریخ بشر است. زیباترین تاریخ بشر در عاشوراست، زشتترین پلشتیهای تاریخ بشر هم در عاشورا اتفاق افتاده است. از آن طرف صحنه نگاه کن همه چیز زشت است دیگر روزی زشتتر از عاشورا نیست. از این طرف نگاه کن «ما رأیت الا جمیلا»، حضرت زینب(س) میفرماید من هرچه نگاه کردم زیبا بود چیز زشتی ندیدم چون از طرف ما همه چیز زیبا بود. از طرف ما چه بود؟ مقاومت بود، عزت بود، وفا بود، شجاعت و فداکاری و عشق و مقاومت بود. از اینها چه چیزی زیباتر. بله از طرف شما هرچه نگاه کردیم زشتی و پلیدی بود. هرچه به این طرف نگاه کردیم زیبایی بود. امام حسن(ع) ایشان رهبر صلح است؟ ایشان رهبر جهاد است منتهی جهادی که ناکام ماند، جهادی که پشت خنجر خورد، امام حسن(ع) در اردوگاه خودش ترور شد به دست بعضی از همین خوارج که در سربازان خودشان بودند ایشان مجروح شد از ناحیه پا هدف قرار گرفت. در اردوگاه خودش. به کمک کی با کی بجنگد؟ بله میجنگیدند بعد اسیر میشدند بعد معاویه یا باید همه را و امام حسن و امام حسین را میکشت یا میگفت حالا من عفوتان کردم شما آزادشدههای من هستید بروید و دیگر کار سیاسی نکنید، خب این که هر دویش شکست بود، هردویش بد بود. کشته هم میشدند میگفت حکومت دست اینها بود ما از اینها گرفتیم جنگ قدرت بود. امام حسن(ع) در واقع فرمودند حکومت وسیله است، نهضت هدف است. اگر این دوتا با هم باشد ما نگه میداریم اگر سر دوراهی رسید که باید بین نهضت و قدرت یکی را انتخاب کنیم ما نهضت را انتخاب میکنیم نه قدرت را تا شاید در فرصت دیگری دوباره نهضت به قدرت برسد و دوباره حکومت اسلامی تشکیل بشود. نظام بدون انقلاب، نظام نیست و انقلاب بدون نظام هم ناکام است. ما نظام انقلابی میخواهیم. ولی اگر رسید به جایی که این نظام انقلابی دارد از هم میپاشد و ما مجبوریم بین نظام منهای انقلاب و انقلاب منهای نظام یکی را انتخاب کنیم امام حسن(ع) فرمودند ما انقلاب منهای نظام را انتخاب میکنیم اما از نظام چشم نمیپوشیم دوباره تلاش میکنیم که نظام را از دست این سفاکان به تعبیر پیامبر(ص) جبار و دیکتاتور خارج کنیم. این منطق امام حسن(ع) است. فرمودند که بله، مبارزه ناخوشایند است، مقاومت سخت است هزینه دارد، مرگ بر استکبار گفتن هزینه دارد، ولی بر شما واجب است. تفاوت مؤمن و کافر در این است که مؤمن سر اصولش میایستد، کافر اصولی ندارد، اصول کافر شکمش است. مؤمن اصولی دارد که همه چیز را فدا میکند. بعد به رزمندگان و مجاهدین خطاب کردند که شکیبا باشید، مقاومت کنید، خداوند با صابران است «إنّ الله مع الصابرین» دوتا ضربه میخورید نترسید، چطور دشمن خسته نمیشود و شما خسته میشوید؟ امام حسن(ع) قبل از این قرارداد صلح را امضاء کنند اینطوری حرف زدند. گفتند چطوری است که آنها خسته نمیشوند ولی شما خسته میشوید؟ مگر آنها از شما مؤمنترند؟ آنها که دارند برای دنیا و قدرت میجنگند. شما که شعارهای ارزشی و الهی میدهید چرا شما خسته میشوید؟ خداوند در کنار کسانی است که مقاومت کنند نه کسانی که حرف نمیزنند و پای آن نمیایستند. اینها سخنرانیهای امام حسن(ع) قبل از آن قرارداد است. پس ای مردم، شما جز با صبر و مقاومت بر سر آنچه که خوشتان نمیآید بدانچه که خوش میدارید نخواهید رسید. - این جمله را دقت کردید؟ - امام حسن(ع) فرمودند شما یک مطالباتی دارید میخواهید یک زندگی سالم شرافتمندانه، رفاه اقتصادی، کرامت انسانی، آزادی، عدالت، میخواهید استقلال و عزت داشته باشید این آن چیزی است که خوشتان میآید منتهی فکر کردید اینها بدون هزینه به دست میآید باید چیزی را که خوشتان نمیآید تحمل کنید تا برسید به آن چیزی که خوشتان میآید. آن چیزی که خوشتان نمیآید مقاومت و مبارزه است. هزینهاش را باید بدهید. این تعبیر امام حسن(ع) که فرمودند من نمیتوانم شما را به زور به جبهه ببرم، من نمیتوانم شما را مجبور به مبارزه و مقاومت در برابر معاویه بکنم. اما به شما بگویم آن چیزی که دنبال آن هستید حق مسلم شماست به آن دنیا بدون مقاومت نمیرسید اگر اهل آخرت هم نیستید مگر نمیخواهید یک جامعه مستقل مرفه عزیز و نسبتاً عادلانه داشته باشید فرمودند یک چنین جامعهای را معاویه نمیخواهد و نمیگذارد شما تشکیل بدهید مفت به شما نمیدهند هزینه بدهید مشکلاتی را تحمل کنید از مبارزه و مقاومت خوشتان نمیآید، بله من هم خوشم نمیآید ولی تحمل کنید هزینه آن را بپردازید بعد برسید به دستاوردهای بزرگی که از آنها خوشتان میآید. یعنی امام حسن به مردم کوفه میگوید من به شما میگویم شما اهل چرتکه انداختن هستید؟ خب چرتکه بیندازید. یعنی بگویید چه میخواهید و بگویید چگونه میخواهید به آنچه میخواهید برسید؟ من میخواهم راهش را به شما میگویم اینها تعابیر امام حسن است که وقتی میگویم امام حسن(ع) مظلومتر از حسین است چون مظلومیت حسین را همه فهمیدند ولی مظلومیت امام حسن را هیچ کس نمیداند. فرمودند مطالبه شخصی من برای خودم این است که به خلوت بروم و با خلق کاری نداشته باشم خدا هست و من، من هستم و خدا. آرزوی من این است. تمام وقتم را برای رشد معنوی و معرفتی شخصی خودم بگذارم ولی من وظیفه دارم نگران شما باشم بعد امام حسن(ع) فرمودند من فقط نه نگران شما، بلکه نگران نسل بعد از شما و بچههایتان هستم دارم میبینم که بچههای شما اگر تسلیم معاویه بشوید نسل بعد شما میروند در خانه بچههای اینها و گدایی میکنند و صف میبندند برای این که حداقل حقوق مسلم خودشان را از اینها گدایی کنند چون یک نظام فرعونی به اسم اسلام است من به خاطر شما در صحنه هستم اگر خودتان به خاطر خودتان نمیخواهید بیایید وظیفهام عوض میشود من که قدرت را بخاطر قدرت نمیخواهم حکومت برای حکومت هدف من نیست، اصلاً حکومت هدف ما نیست آن وسیله است، هدف ما شمایید. امام حسن(ع) فرمودند هدف شما هستید، هدف نجات شما، رشد شما، هدف عقلانیت و معنویت برای شماست حکومت برای من چیزی ندارد حکومت من بر شما همه منافعش برای شماست برای من که چیزی ندارد اگر به من بگویند انتخاب کن امام حسن(ع) فرمودند انتخاب من خلوت شخصی است، با هیچ کدامتان کاری نداشته باشم. تمام این عمر باقیمانده را به خداوند خیره شوم و در نور الهی غرق بشوم و مستغرق بشوم مشغول مسائل شخصیام بشوم، من دارم خودم را فدای شما میکنم وقتی خودتان نمیخواهید بسمالله. ولی به شما بگویم بعد از صلح معاویه چه اتفاقی میافتد؟ و فرمودند به خدا سوگند اگر بخشی از شما کنار من بایستید و «اُقاتلنه» من تا قطره آخر با این میجنگم و اگر کنار من بایستید ما پیروز میشویم خب نایستادند. فرمودند به من گزارش دادند که چند ماه پیش به معاویه گفتند ما ضعیف هستیم، اتحاد کافی در تشکیلات ما بعد از شهادت و ترور امیرالمؤمنین(ع) نیست، چون حضرت امیر(ع) چند ماه قبلش ترور شده بودند، معاویه تحلیلش این است چون نیروهای اطلاعاتی و جاسوسیاش اینطوری به او گزارش دادند فرمودند نیروهای اطلاعاتی ما از پشت جبهه معاویه اینطوری به من گزارش دادند که او به این تحلیل رسیده، توسط نیروهای جاسوسیاش در پشت جبهه ما، که ما نمیتوانیم مقاومت کنیم، شما نمیتوانید مقاومت کنید و لذا حرکت کرده و دارد به این سمت میآید. اگر رحمت الهی را میخواهید حرکت کنید به سوی اردوگاه در نُخیله، من منتظر شما هستم، منتظر باشیم و منتظر باشید و ببینید و ببینیم که چه خواهد شد؟ بعد فرمودند که خدا شما را ببخشد. خدا شما را ببخشد آنها که وفا کردند و وفادار به حق خدا و حق مردم بودند مورد رحمت خدا خواهند بود بعضی از شما اینطور هستید که من آنها را به وفاداری و صدق، صداقت و راستی میشناسم و میشناختم به آنها میگویم خدا شما را جزای خیر بدهد و بقیه شما میگویم این شما و این آینده شما، هر تصمیمی که میخواهید برای خودتان بگیرید من در هر صورت به تکلیف خودم عمل خواهم کرد. اما شمایید و سرنوشت آیندهتان. به شما گفتم که مقاومت کنید چه میشود تسلیم اینها بشوید چه خواهد شد؟ به شما میگوید تسلیم اینها بشوید گند میزنند بعد از منبر پایین آمد، یک عده همانجا شعار دادند که جنگ بس است، جنگ جنگ کو پیروزی؟ مدام میگویید جنگ جنگ تا پیروزی، جنگ جنگ کو پیروزی؟ بله شما درست میگویید اینها فاسدند ولی سهتا جنگ زمان علی شد و حالا یک جنگ دیگر؟ سه تا جنگ تحمیلی بر علی شد، در هر سه جنگ امیرالمؤمنین دفاع کرد و گفتند ما چهارمی را دیگر نیستیم، بگذار بیاید بالاخره یک کاری میکند، یک گندی میزند بالاخره زندگیمان را میکنیم ولو به شکل لجن. آمدند و بعد دیدند معاویه با آنها چه کرد؟ دهنهای اینها را درید، خانهها را روی سرشان خراب کرد، به ناموسشان تجاوز کرد، حقوق بیتالمالشان را قطع کرد، بچههایشان را به زنجیر کشیدند، غارتشان کردند، دیگر پشیمانی فایدهای نداشت، امام حسن(ع) یک تعبیری دارند این هم مظلومیت ایشان را بیشتر نشان میدهد فرمودند که «سرعة الوثوب علی الفرصة قبل الاستمکان منها، و الامتناع عن الجواب، و نعم العون الصمت فی مواطن کثیرة و ان کنت فصیحا» فرمودند میدانید ما گرفتار دوتا مصیبت شدیم یکی عملزدگی پیش از وقت. هنوز وقت یک کاری نرسیده میخواهید زود افراطیگری و شتابزدگی، دو) «الامتناع عن الجواب» آن موقع که باید در صحنه باشید و جواب بدهید نمیآیید. بیعملی در وقت عمل. دقت کنید در همین دوتا امام حسن مجتبی(ع)، فرمودند عملزدگی پیش از وقت، شتابزدگی در غیر وقت، بیعقل وارد یک صحنه شدن. دوم) عملگریزی و بیعملی در وقتش. یعنی آن وقتی که باید به صحنه بیایی عمل کنید میایستید نگاه میکنید و بهانه میآورید، آن وقتی که باید تحمل و تأمل کنید مدام تکیه میاندازید و طلبکارید. ما از این آدمها داشتیم بعضیهایشان هم آدمهای مخلصی بودند. همین جناب سلیمانبنصرد خزاعی که در آن فیلم هم دیدید از توابین بودید، این یک مصداق این آدمهاست. آدم بسیار شریف، شهید بزرگ، انشاءالله در بهشت الهی، انسان واقعاً فداکار، ولی یک مصداق همین تعبیر بود. سر قضیه امام حسن(ع) ایشان به امام حسن متلک گفت! آقا شما که همه را ذلیل کردید با این قطعنامه! بعد سر قضیه با امام حسین(ع) بیعت نکرد و در کربلا حاضر نشد و گفت الآن زود است شاید الآن مصلحت نباشد وقتش نیست حالا صبر کنیم ببینیم چه میشود؟ موقع صلح تحمیلی انقلابی میشوید، موقع کربلا محافظهکار میشوید؟ ما از این تیپها خیلی داشتیم و داریم، اینها برای آن زمان نیست، اینها همیشه هستند الآن هم هست. همین الآن در برابر آمریکا و صهیونیزم و اتحادیه اروپا و تحریمها دقیقاً همین حرفها و بحثهاست. آقا تسلیم بشویم دنیامان بهتر بشود. همینقدر که تسلیم شدید چقدر وضعتان بهتر شد. سال به سال، ماه به ماه، هم چرخهای اقتصادتان خوابید و همه چیزتان که از ماه قبل بدتر شد. غیر از شما کسی مقصر این قضیه نیست. مدام تسلیمطلبی و ذلت و عقبنشینی و مدام وضع مادی و معنوی همه چیز خرابتر، بعد هی تقصیر این و آن انداختن! اینها اتفاقاتی است که همه آن موقع افتاده است. بعد جالب است میگویند این خط امام حسن است! این صلح حسن است! سازش با آمریکا همان خط امام حسن است! آخه نادان و نادانها که نه سواد دینی دارید نه سواد سیاسی دارید تعابیر امام حسن اینهاست، فرمود هنوز امکان آن پیش نیامده، شتابزده عمل کردن «والامتناع عن الجواب» آن لحظهای که باید محکم بایستید و بگویید مرگ بر تو و مقاومت کنید وقتی هیچ کدامتان نمیکنید علتش همین است. ما بلدیم حرف بزنیم خیلی هم فصیح، اما لزوماً این طور نیست که هرچقدر قشنگ بتوانی حرف بزنی همان حرف را هم باید بگویید. آثار موضعگیری و آثار حرفتان را ببینید چیست. اینها تعابیر امام حسن(ع) است. و الا امام حسن مجتبی(ع) بعد از این به اصطلاح صلح، این چطور صلحی است که وقتی ایشان با امام حسین(ع) و حضرت زینب(س) و دیگر خانواده به مدینه رفتند، و از این به بعد در سایه حکومت دیکتاتوری یک حرکت جدیدی را شروع کنند یک نهضتی شروع بشود برای بازسازی اسلام و مکتب امیرالمؤمنین(ع) و توحید پیامبر اکرم(ص) امام حسن(ع) در مدینه یکسره سخنرانی میکند و حرف میزند این چطور سازشی بوده؟ اصلاً برنامه ثابت امام حسن(ع) در مدینه، وقتی برگشتند مدام اظهار تنفر و انزجار و افشاگری علیه معاویه و حکومت بنیامیه است. هر زمان و هر مکانی کوچکترین فرصتی امام حسن(ع) پیدا کردند حکومت را زیر سؤال بردند و به مردم گفتند اینها ظالم و فاسق هستند. نمیگذاشتند تبلیغات مسموم حکومت، افکار عمومی را خراب کند، بعضیها را میکرد، ولی حداقل در مدینه و مناطقی که دسترسی داشتند و نیروهایی که برای افشاگری میفرستادند نمیگذاشتند. اینها میخواستند بگویند ما با علی یک مشکلی داشتیم تمام شد بعد هم که سازش کردیم، ما دیگر با خانواده پیامبر و اهل بیت مشکلی نداریم، اینها خودشان هم با ما قرارداد بستند و همه چیز تمام شد، به خوبی و خوشی، مگر امام حسن(ع) گذاشت؟ اینقدر ایشان در مدینه علیه اینها صحبت کردند و افرادی را فرستادند که ما با اینها نیستیم ما دشمن هستیم و در دوتا جبههایم. جلوی جمعیت بعد از این که حکومت را گرفته، امام حسن(ع) فرمودند آخه تو کی هستی ما کی هستیم؟ مادر تو کسی بود که سر بچههایش بین مردهای مختلف دعوا بود که این بچه ماست یعنی بچه دیگری است. مادر تو اینطوری بود با مردان مختلف رابطه داشت. امام حسن(ع) مدام افشاگری کردند. یک وقت نقل شده در مسجدالحرام مشغول عبادت بودند یک مرتبه شخصی به نام حبیب فهری را میبینند این حبیب در جنگ صفین جزو آدمهای معاویه بود و قبلش در زمان خلیفه دوم استاندار آذربایجان و ارمنستان بخشی از ایران بود موقعی که خلیفه سوم شورش شد و محاصره شد و به اصطلاح انقلاب مخملی شد دو سه ماه خیمه زدند اعتراضات که چرا رانت و فساد و اختلافات و... و بعد ریختند که چرا خلیفه را کشتند؟ که امیرالمؤمنین(ع) با آن انتقادات مؤافق بود ولی با این خشونت و کشتن خلیفه مخالف بود زمان آن قضیه او برکنار شده بود. بعدمعاویه آمد این را دوباره حاکم ارمنستان کرد و قبل از قضیه عاشورا و کربلا هنوز شاید همان دوره که امام حسن(ع) شهید شدند این هم همزمان از دنیا رفته است این میان، یک مدتی با امیرالمؤمنین(ع) بود. امام حسن(ع) در مسجدالحرام ایشان را دیدند نگفتند اینجا خانه خداست محل عبادت است و آن هم گذشته جنگ صفین برای 7- 8 سال پیش بوده! دیگر این فضای معنوی و عبادی را با حرفهای سیاسی خرابش نکنیم! اینها را نگفت بلکه برگشتند گفتند فلانی «قَالَ الْحَسَنُبْنُعَلِیٍّ(ع) لِحَبِیبِبْنِمَسْلَمَهًَْ الْفِهْرِیِّ رُبَّ مَسِیرٍ لَکَ فِی غَیْرِ طَاعَهًٍْ قَالَ أَمَّا مَسِیرِی إِلَی أَبِیکَ فَلَا قَالَ بَلَی وَ لَکِنَّکَ أَطَعْتَ مُعَاوِیَهًَْ عَلَی دُنْیَا قَلِیلَهًٍْ فَلَئِنْ کَانَ قَامَ بِکَ فِی دُنْیَاکَ لَقَدْ قَعَدَ بِکَ فِی آخِرَتِکَ فَلَوْ کُنْتَ إِذَا فَعَلْتَ شَرّاً قُلْتَ خَیْراً کُنْتَ کَمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً وَ لَکِنَّکَ کَمَا قَالَ بَلْ رانَ عَلی قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ.»
«رب مسیر لک فی غیر طاعه الله» خیلی عرق ریختید ولی همهاش را در مسیر غیر خدا رفتید! این هم برگشت متلک کرد و امام حسن(ع) را مسخره کرد و گفت حتماً آن موقعی که با پدرت بودم همان موقع فقط در مسیر درست بودم؟ بقیهاش همه خراب بوده! امام حسن(ع) فرمودند این تنها چیزی است که امروز شاید هم در عمرت درست گفتی «بلی والله»، بله به خدا. «لکنک أطعت معاویة علی دنیا قلیلة زائله،» تو چرا دنبال معاویه راه افتادی؟ این زمانی است که ایشان با معاویه صلح کرده است. پس این چطور صلحی است؟ مدام دارد همه را تحریک میکند و شورش میکند. دارد آدمهایی که با دستگاه و حکومت هستند و با معاویه هستند و جزو نزدیکان معاویه هستند داری اینها را در مسجدالحرام محاکمه میکند. امام حسن میگویند آن مدت کوتاهی که این طرف بودی برای چه بود؟ آن موقع دنبال حق بودی، ولی در تمام عمرت از جمله الآن که دنبال اینها راه افتادی برای این افتادی. معلوم است که اینها با هم فرق میکند. بله، وقتی که تو آن طرف بودی حق بودی ولی وقتی با اینها هستی باطل هستی! چون مسخره کرد گفت حتماً آن موقع که با پدرت بودم برحق بودم و الآن باطلم؟ امام حسن(ع) فرمودند بله همینطور است خوب گفتی. ولی علت آن را به تو بگویم، نه این که چون پدر من است یا چون ماییم، برای این که «فلئن [کان] قام بک فی دنیاک لقد قعد بک فی آخرتک» معاویه دنیای تو را چرب کرده، سبیل تو را چرب کرده، پول و زمین و شماره حساب و شغلهای حکومتی به تو داده اما همان مقدار که از دنیا به تو داد از آخرت تو را کوبید و خراب کرد و له کرد او ابدیت تو را نابود کرد «فلو کنت اذا فعلت شرا قلت خیرا، کنت کما قال الله عزوجل:...» باز اگر الآن اقلاً درست حرف میزدی باز میشد گفت که تو جزو کسانی هستنی که خداوند در قرآن میفرماید کسانی هستند که اینها به «و آخرون اکثرهم بذنوبهم» کسانی هستند – اتفاقاً خیلی از ماها هم همینطور هستیم – قرآن میفرماید که شماها اکثرتان خاکستری هستید یعنی نه معصوم هستیم و نه یکسره تمام عمر فاسد و گناهکار هستیم. اکثر ماها همینطوریم. خداوند میگوید من شما را میشناسم، صبح مؤمنید! عصر کافرید! شب کافرید صبح مؤمنید! این هفته آدم خیّر هستید به چهار نفر خدمت میکنید هفته بعد کلاه یکی دیگر را برمیدارید. آنجا میروید زیارت و عزاداری بعد آنجا حق یکی دیگر را پایمال میکنید، آنجا میروید فلان شعار خوبی را میدهید و به یک فقیری کمک میکنید فردایش هم توی اداره رشوه میگیرید، من شما را میشناسم. «خلطوا عملا صالحا و آخر سیئا،» شما خاکستری هستید ولی اگر اعتراف کنید که شما خطا و خیانت کردید همین اعتراف به نفع شماست. امام حسن(ع) فرمودند کاش تو جزو اینها بودی که حالا چهارتا موضع درست داشتی با چهاردهتا موضع باطل، حداقل اینجا گردن کلفتی نمیکردی میگفتی ما غلط کردیم بالاخره من ضعیفم. بعضیها میفهمند خائن هستند میگویند هم ما خائنیم ولی خب چه کار کنیم. خائن شرمندهایم. بعضیها خائن هستند و سرشان را بالا میگیرند و با گردنکلفتی خیانت میکنند. امام حسن(ع) فرمودند اقلاً سرت را پایین بگیر تو که در خدمت این رژیم فاسد رفتی اقلاً سرت را پایین بگیر و شرمنده باش. اگر این بود باز یک امیدی به تو بود ولی تو میدانی مصداق کدام آیهای؟ «و لکنک کما قال سبحان: «کلا بل ران علی قلوبهم ما کانوا یکسبون.» تو مصداق آن ایهای هستی که فرمود یک کسانی هستند که اینقدر کثافتکاری کردند «بماکسبوا» اینقدر خیانت و نامردی و سوء استفاده کردند که در این قلب، دیگر نوری باقی نگذاشتند و پلهای پشت سرشان را خراب کردند تو پلهای پشت سرت را خراب کردی. تو مصداق این آیه خداوندی، تو مصداق آن آیه نیستی، مصداق این آیه هستی. یعنی اینقدر گند زدی و شرمنده هم نیستی سرت را بالا میگیری و از کارهایی که داری کنار این ژریم فاسد میکنی داری دفاع میکنی. و بعد منتظر جواب آن نماندند. او آمد حرف بزند و امام حسن(ع) رویشان را برگرداندند و رفتند. این امام حسن(ع) است. یا آن ولیدبنعقبه که از چهرههای منفور زمان پیامبر است و از خسسین و خواص معاویه است و در جنگ صفین هم حضور دارد، این مصداق آن آیه شریفه است که اگر فاسقی خبری آورد تحقیق کنید زود بر اساس خبر یک فاسق تصمیمگیری نکنید. چون نقل کرد که فلان قبیله، فلان کار را کردند بعد هم یک عدهای حرکت کردند که بروند آنجا... بعد فهمیدند که اصل قضیه یک سوء تفاهمی بوده است. بعد آیه آمد، که در بحثهای اصول فقهی و طلبگی ما برای خبر واحد که بحث میشود مخالف و مؤافق، از جمله راجع به این بحث میشود آیه نبأ به آن میگوید «إِنْ جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ ... اگر یک آدم فاسقی که قابل اعتماد نیست یک خبری آورد فَتَبَیَّنُوا ... زود نگویید که گزارش رسیده است که فلان، خیر، تحقیق کنید. واجب است تحقیق کنید. این راجع به این فضای رسانهای، فضای مجازی، ماهوارهای و شبکههای مجازی که میبینید 80 درصد دروغ که لابلای آن 15 درصد مشکوک و 5 درصد راست. حالا فسق، تکنولوژی نبأ فاسق پیش آمده، بدون تحقیق این شایعات و این تهمتها هست، چقدر هم منشأ اثر میشود. آدمها بر اساس اینها دوستی میکنند، دشمنی میکنند، نفرت، محبت، رأی میدهند، موضع میگیرند، عراق و لبنان را بهم زدند، بسیاری از آن با دروغ بود مثل همان سال 88 ما. آن کسی که این آیه در موردش نازل شد این ولید بود. این ولید یک روز در مدینه که میگویند امام حسن(ع) با معاویه صلح کردند جلوی امام حسن(ع) یک حرفی میزند و یک متلک ریزی به امیرالمؤمنین حضرت علی(ع) میدهد و باور نمیکند که امام حسن(ع) این را دست بگیرند. حالا فرصت نیست که من نطق ایشان را آوردم بگویم، امام حسن(ع) یک سخنرانی تند قوی و استدلالی کردند که خبر بعداً به معاویه رسیده بود که به ولید پیغام داده بود که تو غلط میکنی میروی توی مسجد سر به سر امام حسن میگذاری! مگر تو اینها را نمیشناسی؟ اینها دنبال بهانه هستند که شروع به حرف زدن و افشاگری کنند، چیزی که حسن برای من باقی نگذاشت، بخاطر این که تو بهانه دست او دادی، چرا میروی جلوی مردم همچین حرفی را میزنی؟ یک وقت امام حسن(ع) همان اوایل که معاویه حکومت را گرفته، میآید توی مسجد، به عنوان این که پسران پیامبر هستند من احترامشان را حفظ میکنیم ما دیگر کاری نداریم حکومت را از اینها گرفتیم دیگر کاری نداریم. بعد هم که سخنرانی کرد قراردادش را با امام حسن پاره کرد گفت این حسن و علی به دین شما کار دارند، مردم من به دین شما کاری ندارم! یعنی خلاصه ما حکومت سکولار هستیم! دین از دولت جداست. من دولت را میخواهم، دینتان برای خودتان هر غلطی میخواهید بکنید. این علی و حسن از دولت دینی حرف میزنند و دولت تابع عدالت و دین است من قدرت میخواستم به آن رسیدم، مزاحم من نشوید، هر غلطی خواستید بکنید! میخواهید شراب بخورید، نماز بخوانید حج بروید و... همین کار را هم کرد. میدانید که معاویه در مدینه پلورالیسم و دموکراسی سرمایهداری شده بود مثل همین کاری که الآن بنسلمان دارد میکند که رقاص و شرابفروشی راه انداخته، من احتمال میدهم اگر تا چند سال دیگر اینها سر کار بمانند کنار مساء و متاف، کوچه بغلی مشروبفروشی و دیسکو بزنند بگویند طواف کردید خسته شدید بیایید اینجا یک لبی تر کنید، یک کمی زن و مرد برقصید حال کنید باز بروید آنجا جبران بشود به تعادل دو طرفه برسید! – باز شما میخندید – ولی میدانید که معاویه این کار را کرد؟ معاویه در آن 20 سال، آن اواخر که امام حسین(ع) در کربلا قیام کرده بود کاری کرده بود که بعضی از بهترین رقاصها و خوانندهها و مطربها و سلبریتیهای آن موقع مرکزشان مکه و مدینه بوده، رقاص و مطرب و هنرمند از مکه و مدینه اجاره میکردند که آقا میشود بیایید شهر ما یک دیسکو اجرا کنید بخوانید و بزنیم و برقصیم؟ مکه و مدینه مرکز فحشا شده بود. معاویه این کار را کرد. اسم آن هم آزادی و دموکراسی بود میگفت هرکس میخواهد برود حرم و هرکس هم میخواهد برود برقصد، چه اشکالی دارد؟ مزاحم هم نشویم، مزاحم من هم هیچ کدامتان نشوید، مذهبیها بروند کارهای مذهبی بکنند و اهل حال هم بروند حال و هولشان را بکنند من هم هر کاری بخواهم با همهتان میکنم من با دینتان کاری ندارم اون علی بود که مدام میگفت برادری، اخلاق، عدالت و.. این چیزها به من چه! مزاحم من نشوید. این دو نوع حکومت دو نوع دین بوده، از همان اول بوده،شما فکر نکنید این حرفها الآن تازه است، اینها از همان اول همینطور بود، دوتا صف بود، دوتا اسلام بود. تازه دوتا شیعه هم بود. یک شیعه قاتلاق بود که امام حسین دارد میرود کربلا، همه فهمیدند دارد میرود ولی هیچ کس با امام حسین نیامد. مگر فقط 70تا شیعه بود؟ صدها هزار شیعه بوده، فقط 70 تا آمدند، این 70 تا هم بعضیهایشان شیعه نبودند. میدانید از شهدای کربلا بعضیهایشان اصلاً شیعه نبودند و به تعبیر امروزی ما از اهل سنت بودند یعنی ائمه را به عنوان معصوم و خلیفه بلافصل در ذهنشان نبود ولی میگفتند حسین حق است یزید باطل است و آمدند شهید شدند. مسیحی آمده، آدمهایی که اصلاً هیچ درس دین نخوانده آمدند، صدها هزار شیعه و عالم و مولا بودند هیچ کدام نیامدند گفتند حالا شما بروید شهید بشوید ما بعداً میآییم برای شما عزاداری میکنیم و زیارتتان میآییم انشاءالله! حالا شما فعلا برو! این طوری بوده الآن هم همینطور است فرقی نمیکند شما به ظواهر نگاه نکنید.
یک نکته هم در مورد علیبنموسیالرضا(ع). یک غلط دیگری که مشهور است بعضیها فکر کردند که مأمون که از امام رضا(ع) دعوت زورکی کرد و تبعید محترمانه آورد، خواسته یک لطی در حق اهل بیت بکند! علتش این است که تاریخ نمیدانند و نمیدانند آن موقع چه وضعیتی بوده، و مأمون برای حفظ خودش امام رضا(ع) از مدینه به خراسان آورد نه برای حتی تظاهر به محبت اهل بیت(ع) یا احترام صوری به اینها، و به حدی فیلم بازی کرده که ما میبینیم که بعضی از بزرگان خیال کردند مأمون شیعه بوده است! بعضی از بزرگان شیعه در کتابهایشان نوشتند که مأمون شیعه بوده! و مأمون هم امام رضا را نکشته، اینقدر قشنگ باز کرده است. اولاً میدانید که امام رضا(ع) نیمه دوم قرن هجری متولد شدند، عمر مبارک امام رضا(ع) 55 سال بوده است. ایشان 20 سال یک امّت تحت فشار را در زمان هارون رهبری کردند، امام رضا(ع) رهبری سیاسی محکم کردند، رهبری دینی و معرفتی و اندیشه کردند. جلوی بسیاری از انحرافات عقیدتی و فرقهای را گرفتند، بعضی شاگردان پدر و پدربزرگشان، امام صادق و موسیبنجعفر(علیهماالسلام) و شاگردان خود ایشان یک نهضت عظیم علمی راه انداختند. یونس بن عبدالرحمن، هشام بن حکم، هشام بن سالم، علی بن اسماعیل که رهبری میکرد حضرت رضا(ع) یک نهضت عظیم علمی را. از آن طرف شبکههای زیرزمینی سیاسی و مبارزاتی و چریکی را که پدرشان رهبری میکردند بعد از شهادت ایشان مخفیانه آنها را رهبری میکردند و بعد آمدند جلوی انشعابات و انحرافات داخل شیعه را گرفتند بعد حکومت را افشاء کردند و یک فرهنگ عظیمی ایجاد کردند برای این که توانستند جلوی اینها را بگیرند که این جبهه فرهنگی که حضرت رضا(ع) هم در برابر معتزله، مثل شبهروشنفکران امروز، مثل جریانهای ظاهراً عقلگرایی که سکولار هستند، معتزله یک چنین چیزی بودند، البته آنها الهی بودند اینها سکولاری هستند که وحی را هم قبول ندارند ولی از باب تقریب به ذهن عرض میکنم. یکی هم جبهه تحجر و ارتجاع بود، اهل حدیث و اخباریون اهل سنت، قشری، که مثلاً قرآن میگوید «یدالله» میگویند خدا دست دارد! میگویند چطوری میشود؟ میگویند آنطورش را ما نمیدانیم ولی میدانیم دست دارد. یا عرش، خدا روی تخت است. با این جریان متحجر و با آن جریان شبهعقلگرا امام رضا(ع) با هر دوی اینها درگیر میشوند و میفرمایند خداوند بزرگتر و بالاتر از آن است که کسی بتواند به حقیقت ذات و حتی به حقیقت صفت او برسد. او را همانطوری که خداوند خودش را توصیف کرده، توصیف کنید و بشناسید. از خودتان نه به اسم نقل نه به اسم عقل، تهمت به خداوند نزنید. خداشناسیهای قلابی راه نیندازید. چه آنهایی که به اسم نقلگرایی و چه آنهایی که به اسم عقلگرایی هر دو جریانهای انحرافی بودند آن نقلگراهای افراطی توجه به این که یک عالمه حدیث جعلی وجود دارد، اسرائیلیات، توطئههای یهود، توطئههای حکومتها از این طرف هم این جریانی که اصلاً به قرآن و حدیث کاری ندارد همه چیز را مستقلاً میبیند! میگوید ما مسلمانیم خودش شروع میکند بر اساس خوشامد و استحسانات و تحت تأثیر مکاتب شرقی و یونانی و یونان قبل از اسلام و هندی، شروع میکند راجع به این مفاهیم صحبت کردن، برخلاف آنچه که قرآن و سنت گفتهاند. امام رضا(ع) در این چند جبهه همزمان مبارزه کردند و درگیر شدند و ده سال آخر حکومت هارون، امام رضا(ع) جلوی هارون ایستادند، جلوی بزرگترین قدرت جهان و دیکتاتور. سازمان وکالت آن سازمان مخفی که موسیبنجعفر(ع) مخفیانه و به سختی آن را حفظ کرده بودند و یک قرارگاه بینالمللی را قبل از این که امام رضا(ع) به مرو بیایند داشتند رهبری میکردند بروید اینها را دراسناد و منابع ببینید شیعه و سنی دارند. شاخه آفریقا، شاخه عراق، شاخه حجاز، شاخه شمال ایران و بلخ و کابل، شاخههای آسیای میانه، شاخه مصر، یعنی یک جهان را حکومت میکردند، یعنی همانطور که حکومت یک شبکه داشت امام رضا(ع) در تمام دنیا شبکه داشت. این شبکه مالی بود اقتصادی، پول، نظامی بود اسلحه، برای جنگهای مسلحانه، علمی و معرفتی بود و سازماندهی آدمها که به نام سازمان وکالت شناخته میشد، در مناطق مختلف بود. بعد از هارون، 5 سال حکومت دست امین بود که عیاش و فاسد بود. امام رضا(ع) در این 5 سال با یک سیاست دیگر در برابر حکومت مقاومت و مبارزه میکنند. اختلاف داخلی بین بنیعباس و برادرهایش، شکاف میان بنیعباس پیش آمده، امام رضا(ع) از این شکاف داخلی بین بنیعباس که جنگ بین دوتا برادر است بهترین استفاده را میکنند و اندیشههای شیعی و اهل بیتی را تثبیت و توسعه میدهند و سازمان وکالت را سازماندهی و بازسازی میکنند و شروع به تبلیغ علنی میکنند که در زمان هارون نفس میکشیدی خفه میکردند امام رضا(ع) یک دفعه از این فرصت استفاده کردند و یک مرتبه شبکهها را در سطح جهان اسلام نیمه علنی میکنند و همینطور جنگ این دوتا برادر، جنبشهای شیعی را امام رضا(ع) در شرق و غرب و در مناطق مختلف فعال میکنند. آدمهای ترسو را شجاع میکند. جریانهای شیعه نادان را آگاه میکند. جریانهای آگاه را منسجم میکند، سازماندهی میکند، قبل از این که مأمون بیاید قیامهای متعددی شروع شده است. محمدبنجعفر، عموی امام رضا(ع) در مکه قیام کرده و حکومت مکه دست شیعه عمومی امام رضا(ع) افتاده است. همان زمان است که مأمون سر کار آمده است. یک توهینی یک کسی به حضرت علی(ع) و فاطمه(س) میکند قیام میکنند و مکه را آزاد میکنند. بعد دستگیر میشود و بعد به خراسان تبعید میشود. ابن طباطبا، علوی از فرزندان امام حسن(ع)، ابوعبدالله محمدبن ابراهیم از نوادگان امام حسین(ع) در کوفه قیام میکند. ابوالسرایا از شیعیان مبارز ملحق میشود فرماندهی سپاه گسترش پیدا میکند وحکومت را میگیرند، بعد از ابن طباطبا، نوه زید از نسل امام سجاد(ع) قیام میکند و یک حکومت شیعی دیگر در عراق تشکیل میدهد. بعد یمن حکومتش دست شیعه و اهل بیت(ع) افتاده است. اهواز و بصره دست شیعه افتاده، مکه دست شیعه است. طاهر ذوالقرنین رهبر طاهریان را، حکومت میفرستد اینها را سرکوب کند، بعد اطلاعات حکومت میگوید این خودش گرایش شیعی دارد این اهل جنگ با آنها نیست این را برمیگرداند به یک سپاه دیگر به فرماندهی حرصمه میفرستد شکست میخورند و بعد با گفتگو و خیانت داخلی یکی از این قیامها را سرکوب میکنند. متعدد در عراق، حجاز، ایران، مصر، یمن، قیام پشت قیام، مأمون وقتی که میآید دو – سه سال، فقط گرفتار این است که اینها را سرکوب کند آخرش هم که مجبور میشود بیاید امام رضا(ع) را از مدینه بیرون کند به زور میگوید آقا شما بیایید خلیفه شوید، میخواهد کل شیعه که همه جا را دارند میگیرند بگوید که رهبرتان ایشان است، من اصلاً ایشان را دعوت کردم به مرکز بیایند من میخواهم حکومت را تحویل ایشان بدهم! میخواهد این شورشهای شیعی را سرکوب کند از آن طرف میخواهد امام رضا(ع) را بدنام کند و امام رضا(ع) همه اینها را تبدیل به عکس میکنند. مأمون برای این که این قیام را سرکوب کند و محبوبیت امام رضا(ع) را زیر سؤال ببرد این قضیه بردن به مرو را پیش میآورد تا ایشان را از نزدیک تحت کنترل داشته باشد و رهبری را دقیقاً کنترل کند، تشتت بین بنیعباس بوجود آمده، اندیشههای شیعی قوی و علنی شده، و در شرق و غرب جهان اسلام مأمون میآید و میگوید من اعتراف دارم که علیبنموسی و اهل بیت از ما بهترند شما بیا ما تسلیم! خب امام رضا(ع) میدانند این یک پروژه و توطئه است. این که گفتند مأمون شیعه بوده، اهل حدیث که پدران این جریانهای وهابی الآن بودند، اینها چون از اول ضد علی بودند، جزو حزب عثمانیان اهل بصره بودند اینها مدام میگفتند که مأمون شیعه است، چون مأمون معتزله بود. معتزله مثل شیعه میگفتند علی(ع) افضل خلفاست ولی خلافت خلفای قبل از علی نامشروع نیست، بله ولی علی(ع) از همهشان افضل بود. به همین دلیل اینها گفتند در دعوای معتزله و اهل حدیث، آنها شیعهاند. این اتهام برای آن است و بقیهاش را هم بازی کرد و آخرش هم برای این که روشن شود بازی دروغ بود این جمله را همین خواجه اباصلت نقل کرده است. میگوید وقتی مأمون بنیعباس اعتراض کردند که تو آمدی علیبنموسی و شیعه را استفاده کنی اینها از تو استفاده کردند اینها از توی زیرزمینها که مخفی بودند و تحت تعقیب بودند سرشان را بالا گرفتند و آمدند راست راست گروه گروه، کاروان کاروان به خراسان مرکز حکومت میآیند. مأمون هم گفت پرچمهای سیاه را که آرم بنیعباس است بردارید همه جا پرچم سبز بزنید که آرم اهل بیت(ع) است. همینهایی که زمان پدرت بیابان به بیابان، کوهستان به کوهستان دنبالشان بودند حالا سرشان را بالا میگیرند مثل رئیسها و رهبرها گروه گروه دارند توی کاخ مرو میآیند ما هم باید به آنها سلام نظامی بدهیم! این را به مأمون میگویند، که اینچطور پروژهای بود؟ همه چیز که به نفع اینها شد به ضرر ما شد. مأمون میگوید که این مرد کارهای خودش را از اول از ما پنهان کرد. تعبیر این جمله مأمون راجع به علیبنموسیالرضا(ع) است. میگوید من فهیمدم که این با من چه کرد؟ من فکر کردم که آمدم این را مصرف کنم، ولی او ما را مصرف کرد! قدرت ما را به نفع خودشان به کار گرفت، از زیرزمین بیرون آمدند همه جا حرفهایشان را پخش کردند محترم شدند، و به ما یک ذره هم آبرو نداد همه جا هم گفت من با اینها نیستم، من با این حکومت نیستم. شرط من این است زیر هیچ نامه حکومتی را امضاء نمیکنم من در عزل و نصبهایتان دخالت نمیکنم، و... یک دزدی را مأمون آورده بودند که انگشتانش را قطع کند، آمد پیش امام رضا(ع) فیلم بازی کند، گفت آقا بیا میخواهیم حکمالله را اجرا کنیم، این سرقت کرده میخواهیم انگشتانش را قطع کنیم، شما فتوا و حکم شرعیاش را بدهید. امام(ع) فرمودند من قرار نیست در حکومت شما فتوا بدهم، بنده جزو دستگاه قضایی شما نیستم. من در کارهای شما دخالتی ندارم. یعنی اگر بخواهم دخالت کنم از بیخ کلتان بیخود هستید. چون مأمون گفت من میخواهم به شما تحویل بدهم، امام رضا(ع) فرمودند حکومت برای خودت هست میخواهی به من بدهی یا حق تو نیست؟ اگر حق توست چرا میخواهی به من بدهی؟ اگر حق تو نیست چرا دست توست که بخواهی به من بدهی؟ چه حکومت حق تو باشد چه نباشد این پروژه تو خلاف شرع و نامشروع است که تو خلیفهای، میخواهی من خلیفه شوم. اینها بازی است. بعد آن دزد گفت که دست من را قطع کنید عیب ندارد ولی من زن و بچهام گرسنه بودند سهم من را از بیتالمال نمیدهند، دست من را قطع کنید به شرط این که دست همه دزدها از جمله خودت را قطع کنند! دزد انقلابی هم بود! به مأمون گفت دست من را قطع کن ولی دست تو را هم قطع کنند! مأمون گفت خفه شو، حکم شرعی و حکمالله درباره تو ثابت شده و باید اجرا کنیم. حاج آقا شما چه میفرمایید؟ استاد چه میفرمایید؟ امام رضا(ع) فرمودند که به سؤال ایشان اول جواب بده، این آقا یک سؤالی از تو کرد گفت اگر قرار است دست دزدان را قطع کنند اول دزدان حکومتی را قطع کنند. ببینید امام رضا(ع) چطور افشا میکند این روایت از حضرت رضا(ع) در «عیون اخبار الرضا» آمده است. فرمود این میگوید اول دست دزدان بزرگتر را قطع کن بعد دست این را هم قطع کن. شما جواب این را فعلاً بده از من جواب نخواه. مأمون میگوید این مرد تمام کارهایش را از ما پنهان کرد و بیخ گوش ما کارهایی کرد که من تا آخر نفهمیدم دارد چه کار میکند و زیر پای من را خالی کرد. مردم را به امامت خود فراخواند با نیروی ما؛ من این را به این جهت توی حکومت آوردم که مردم را به خدمت ما بخواند و به سلطنت و خلافت ما اعتماد کند و ضمناً مریدهایش، علاقمندانش و طرفدارانش در مردم بدانند آنطوری که این ادعا میکند خیلی اهل آخرت و معنویت هم نیست آب ندیده بوده که شناگر نبوده! ما به او یک تعارف زدیم آمد. گفت من میخواستم این کار را بکنم، میخواستم به همه بفهمانم که خلافت شایسته ماست نه اینها. اما دیگر میترسم – مأمون میگوید – دیگر میترسم که اگر او را به حال خود بگذارم و اجازه بدهم که این پروژهاش را پیش ببرد در مبنای کار و حاکمیت ما شکاف ایجاد کند که دیگر نتوانیم پر کنیم و به زودی کاری خواهد کرد که دیگر تاب مقاومت را نداشته باشیم یعنی با این سیاستی که علیبنموسی دارد میآید زیر پای حکومت من را خالی کرده، من دیگر نمیتوانم صبر کنم. رژیم من فرو خواهد پاشید و دیگر پروژه تمام است که قضیه مسمومیت و ترور امام رضا(ع) و شهادت ایشان پیش میآید.
من میخواهم خواهش کنم بخصوص دوستان که اساتید و اعضای هیئت علمی هستید یک مقداری در این مسائل اگر بیشتر مطالعه کنیم و وقت بگذاریم، اصلاً امام رضا(ع) یک امام رضای دیگری میشود. امام حسن(ع) یک امام حسن دیگری میشود. پیامبر(ص) یک پیامبر دیگری میشود. ماهیت عزاداری هم عوض میشود و یک عزاداری دیگری میشود. الآن در عزاداریها همه دلشان برای امامها میسوزد که این طفلکیها چطور شدند، خیال میکنند بزرگترین مشکل اینها کشتن و زدن آنها. مصیبت بزرگ آنها مصیبت انسان بود، اینها آمدند فدای انسان شدند. اینها نگران ما بودند همه خیال میکنند دوتا اظهار محبت میکنیم برای این که ثواب آن در آخرت به ما برسد، آمدند ما را آدم کنند، آمدند دنیا و آخرت ما را تغییر بدهند. اصلاً امامان ما به یک راه رفتند و مأمونها هم به یک راه دیگر رفتند هرکسی دارد کار خودش را میکند! باید این را یک مقداری اصلاح کنیم.
والسلام علیکم و رحمهالله و برکاته
هشتگهای موضوعی